43
دو برادر وفادار
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند.
كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.
شب كه می شد دو برادر همه چیز ازجمله محصول و سود را با هم نصف می كردند.
یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :
"درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم.
من مجرد هستم و خرجی ندارم ؛ ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند."
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :
"درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم.
من سر و سامان گرفته ام ؛ ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود."
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سالها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است.
تا آنكه در یك شب تاریك ، دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند.
آنها مدتی به هم خیره شدند.
سپس بی آنكه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند .....
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 42 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
دو برادر وفادار ,
از همه چی و همه جا ,
با ربط و بی ربط ,
نیمروز ,
مطالب مفید و جالب ، جک و اس ام اس ، شعر ,
داستان ,
مقاله ,
ضرب المثل ,
طنز ,
آیا می دانید ,
فال ,
رزبلاگ تبلیغات کلیکی ,
خرید و فروش و کسب درآمد با اینترنت ,
سیستم کسب درآمد با کلیک ,
ایران مارکت سنتر ,
اکسین ادز ,
ادگاه ,
مانیاتچ ,
وب کلیک webclick ,
oxinads ,