305
شعری از مهدی سهیلی - سخنی در پرده ...
دخترم با تو سخن می گويم
گوش کن با تو سخن می گويم
زندگی در نگهم گلزاريست
و تو با قامت چون نيلوفر
شاخه ی پر گل اين گلزاری
من در اندام تو يک خرمن گل می بينم
گل گيسو _ گل لبها _ گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان ديدم
_ گل تقوا
_ گل عفت
_ گل صد رنگ اميد
_ گل فردای بزرگ
_ گل دنيای سپيد
می خرامی و تو را می نگرم
چشم تو آيينه فردای من است
تو همان خرده نهالی که چنين باليدی
راست ، چون شاخه سرسبز و برومند شدی
همچو پر غنچه درختی ، همه لبخند شدی
ديده بگشای و در انديشه گلچينان باش
همه گلچين گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی انديشد
آنکه گرد همه گلها به هوس ميچرخد
بلبل عاشق نيست
بلکه گلچين سيه کرداريست
که سراسيمه دود در پی گلهای لطيف
تا يکی لحظه بچنگ آرد و ريزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی به ره باد مرو
غافل از باغ مشو
ای گل صد پر من !
با تو در پرده سخن می گويم :
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ
کس نگيرد ز گل مرده سراغ
دخترم ! با تو سخن می گويم :
عشق ديدار تو بر گردن من زنجيريست
و تو چون قطعه الماس درشتی کمياب
گردن آويز بر اين زنجيری
تا نگهبان تو باشم ز ((حرامی)) هر شب
خواب بر ديده ی من هست حرام
بر خود از رنج بپيچم همه روز
ديده از خواب بپوشم همه شام
دخترم ، گوهر من
گوهرم ، دختر من
تو که تک گوهر دنيای منی
دل به لبخند ((حرامی)) مسپار
دزد را دوست مخوان
چشم اميد به ابليس مدار
ديوخويان پليدی که سليمان رويند
همه گوهر شکنند
ديو کی ارزش گوهر داند ؟
نه خردمند بود
آنکه اهريمن را
از سر جهل ، سليمان خواند
دخترم ای همه ی هستی من
تو چراغی ، تو چراغ همه شبهای منی
به ره باد مرو
تو گلی دسته گلی صد رنگی
پيش گلچين منشين
تو يکی گوهر تابنده ی بی مانندی
خويش را خوار مبين
آری ای دخترکم ، ای سراپا الماس
از ((حرامی)) بهراس
قيمت خود مشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس
" مهدی سهيلی "
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
مهدی سهیلی ,
شعر ,
شاعر ,
سخنی در پرده ,
شعری از مهدی سهیلی - سخنی در پرده ... ,
دختر ,
گل ,
بلبل ,
حرامی ,
گلزار ,
نجوا ,
در گوشی ,
تقوا ,
عفت ,